شقّ القمر

ساخت وبلاگ
یارا ، بهشت، صحبتِ یاران همدم است دیدار یارِ نامتناسب جهنم استهر دم که در حضور عزیزی برآوریدریاب کز حیات جهان حاصل آن‌دم‌استنه‌هرکه‌چشم‌وگوش‌دهان‌داردآدمیستبس دیو را که صورت فرزند آدم استآن است آدمی که در او حُسنِ سیرتییا لطف صورتی‌ست، دگر حشو عالم استهرگز حسد نبرده و حسرت نخورده‌ام جز بر دو روی یار موافق که در هم استآنان که در بهار به صحرا نمی‌روند بوی خوش ربیع بر ایشان مُحَرَّم استوان سنگ‌دل که دیده بدوزد ز روی خوبپندش مده که جهل در او نیک محکم استآرام نیست در همه عالم به‌اتفاقور هست در مجاورتِ یارِ مَحْرَم استگر خون تازه می‌رود از ریش اهل دلدیدار دوستان که ببینند مرهم استدنیا خوش است و مال‌عزیزاست‌وتن‌شریفلیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است مُمسِک برای مال، همه‌ساله تنگ‌دل سعدی به روی دوست همه‌روزه خرم است شقّ القمر...ادامه مطلب
ما را در سایت شقّ القمر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adeleh9536 بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 18:36

چون دانه ‌ای که در دل یک باغچه‌کاشته

مِهر تو را خودش به دل ما گذاشته

مهرت نهال شد که به هر شاخه‌اش دلی

در هر دلش نام تو را او نگاشته

آن‌کیست بعد تو که پیمبر بیاورد؟

وقتی خدا چون تو کسی را نداشته

آنقدر عزیز بوده‌ای ای مصطفی که او

یک سوره را به نام《 محمد》 گذاشته

#فاطمه_عرب‌اسدی

شقّ القمر...
ما را در سایت شقّ القمر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adeleh9536 بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 13:30

تا دل به تو وصل است، چه غم از که بریده‌است؟

هر کس که زغیر تو بریده‌است، رسیده است

ما بنده‌ی مُزدیم و بهشت را به تو دیدیم

فطرس هم از اول، بهشت را به تو دیده‌است

#فاطمه_عرب‌اسدی

شقّ القمر...
ما را در سایت شقّ القمر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adeleh9536 بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 13:30

دیر زمانی است که به این نتیجه رسیده‌ام که عکس‌ها هم ، روح دارند.

با عکسها می‌شود حرف زد، می‌شود خندید.

تازمانی که آدمِ داخل عکس، در عالم بیرون زنده است و نفَس می‌کشد، عکسها روح دارند نفس می‌کشند. اما همینکه روح از بدن آدم بیرون خارج می‌شود، روح از عکسها و همه‌ی خاطره‌ها می‌رود و دیگر می‌شود با عکس‌ها، فقط گریه کرد.

شقّ القمر...
ما را در سایت شقّ القمر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adeleh9536 بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 13:30

مرا یوسفی است به دل نشسته که هم در چاه است و هم در زندان و هم بر تختِ عزیزی. شقّ القمر...
ما را در سایت شقّ القمر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adeleh9536 بازدید : 28 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1402 ساعت: 14:53

عاقد را به خانه آورده بودیم.تا صیغه‌ی عقد جاری شد، عزیزگفت: خُب ننه جان ! سیل اومد و نامحرمی‌ها رو شست و بُرد حالابرید تنگ هم وایستید‌. بعدش هم صلوات پشت صلوات و پی بندش هِرّ و کِرّی که البته دقایقی بیش نپایید .درست بعد از عقد خانواده داماد دو گروه شدند .گروه اول دست گرفتند که عروس باید برقصه ..گروه دوم یک‌صدا خواندند که عروس دومادو ببوس یالا‌‌..خواهر داماد و جاری‌هایم هم که از میاندارها و مجلس گرم‌کن‌ها بودند پیش آمدند، دستم را گرفتند و از روی صندلی بلندم کردند، من همان‌طور که به وسط گود کشیده می‌شدم سر چرخاندم و نگاه معصومانه‌ای به همسرم انداختم .او هم ماخوذ به حیا مرا نگاهی کرد وخودش با کشش دست مادرش، بلند شدو به وسط میدان بزم کشیده شد. وسط شلوغی و ایشالا ماشالای مهمانها سرش را نزدیک گوشم آوردو گفت: عادله جان ،من رقص بلد نیستم.‌ من هم روی پنجه، سرم را به گوشش رساندم و گفتم : من هم بوسِ جلوی این‌همه آدم را دوست ندارم. مثل دوتا مترسک، دستهایمان را بی هیچ هارمونی و هماهنگی در هوا تکان می‌دادیم و از بالا و پایین، چپ و راست، شاباش می‌گرفتیم.. ملتِ رقص شناس می‌خندیدند و دست می‌زدند.چقدر مادر شوهرم قربان صدقه‌ی همین حرکات ناموزونمان می‌شد! چرخی وسط هال زدیم و خواستیم برگردیم سرجایمان بنشینیم که پایم میان آن کفشهای ناسازگارِ پاشنه بلند پیچ خوردو زمین خوردم. یکهو همه برای لحظه‌ای ساکت شدند. ضبط صوت دیگر 《دختر آتیش پاره 》را نمی‌خواند..صدای دستها قطع شد ، صدای نق زدن بچه‌هایی که بغل مامانشان شیرینی سق می‌زدند.صدای درگوشی حرف زدن مهمان‌های غریب و آشنا...برای لحظه‌ای ..فقط لحظه‌ای همه ساکت شدند! چنان ساکت که منِ افتاده را خوف بر داشت که نکند مرده‌ام ! داغم و خبر ندارم. بعدش همه جیغ زدن شقّ القمر...ادامه مطلب
ما را در سایت شقّ القمر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adeleh9536 بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1402 ساعت: 14:53

پرسید دیر زمانی است که چیزی نمی‌گویی چیزی شده آیا؟

گفتم: بسیارند همراهانی که پیِ صدای آدمی ، او را می‌پرسندو خبرش را می‌گیرند..مدتی است درپی یافتن همراهان سکوتِ خویشم..

آنان که هنگام خاموشی در پی تو می‌گردند .

شقّ القمر...
ما را در سایت شقّ القمر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adeleh9536 بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1402 ساعت: 18:17

گفت: از تاریخ درس بگیر!

گفتم: تاریخِ من، لحظات بر من گذشته‌ای است که باز نمی‌گردد.

گفت: منظورم تاریخ ملتهاست.

گفتم: تاریخ ملتها را باید سینه به سینه شنید و از آن درس گرفت.

گفت: البته می‌شود کتابشان راخواند!

گفتم: تاریخ را حاکمان غالب می‌نویسند . بر نوشته‌ها اعتباری نیست.

شقّ القمر...
ما را در سایت شقّ القمر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adeleh9536 بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1402 ساعت: 18:17

گفتم:چه بد خوابی است خوابی که در آن، پس از بیداری، پِی ردّی از محبوبت باشی و به جایی نرسی.

گفت: بدتر آن‌است که پس از بیداری بگویی دیشب خوب خوابیدم!

شقّ القمر...
ما را در سایت شقّ القمر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adeleh9536 بازدید : 33 تاريخ : سه شنبه 21 آذر 1402 ساعت: 18:17

گم کرده است لحنش را!گیرایی زبانش را!دیگر مثل همیشه نیست!یک طوری شده ! حس می‌کنم دیگر نمکش، شوری ندارد! گویی کلماتی که از آن بیرون می‌ریزد حروفِ ربط‌ی است، بی معنا؛ از، با، تا ...!غریب و دور افتاده از جمله..از مفهوم!مثل عاشقی دور از معشوق!فریاد می‌زند، صدایش به جایی نمی‌رسد!مخاطب می‌خواند، ارتباط نمی‌گیرد!تو، می‌خوانی، گویی نمی‌خوانی!همه‌ی اینها از گم شدن لحنِ قلم است، زبانِ قلم!دیگر چه انتظاری است از این زبانِ نا‌گیرا !!؟چگونه باز هم بنویسد که دوستت دارد؟! شقّ القمر...ادامه مطلب
ما را در سایت شقّ القمر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adeleh9536 بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 12 آذر 1402 ساعت: 13:10